http://ghadimisaba.blogfa.com/post-99.aspx
( متون نظم و نثر ) دوره ي پيش دانشگاهي رشته ي علوم انساني
خودآزمايي صفحه ي 9
1- ابر را – وجه شبه بزرگ و سياه و درحال حركت بودن
2- ابر به راي عاشقان و طبع بيدلان ، سيلاب خروشان ، غباري معلق ، فيلان پراكنده ، گرد زنگار ، موي سنجاب ، جوجه هاي سيمرغ (بچگان عنقا) ، چندن سوهان زده ، عبير بيخته، دودي برخاسته از آتش ... آسمان به آب ساكن ، صحرايي آبي رنگ ، آيينه ي چيني ، ديباي پيروزه گون و درياي سبز، لوح پيروزه و صفحه ي مينا . - در اين تشبيهات تصوير ابرها مثل فيلان پراكنده ، و جوجه هاي عنقا و هم چنين تصوير آسمان به صحرا و دريا به خاطر وجه شبه روشني كه دارند ، زيباتر است .
3- ويژگي زباني : كثرت لغات فارسي و كمي لغات عربي سادگي زبان ، كهنه ومهجور بودن بعضي از لغات مثل عبير بيخته و مغبر - ويژگي فكري : واقع گرايي و توصيفات عيني و محسوس روح شادي و نشاط - ويژگي ادبي : به كار بردن استعاره ، تشبيه هاي حسي و ملموس بسيار زيبا ، آرايه هاي ادبي طبيعي و ساده و قافيه ي ساده .
4- مصراع اول تيرگي مصراع دوم روشني و سفيدي
5- تكليف دانش آموزي - جهت راهنمايي مطلع قصايد را مي نويسيم .
سروش اصفهاني : دو ابربام زن گشت از دو سوي آسمان پيدا به هم ناگاه پيوستند و برشد از دو سو غوغا
قاآني : به گردون تيره ابري بامدادان برشد از دريا جواهر خيز و گوهر ريز و گوهربيز و گوهرزا
خودآزمايي صفحه ي 13
1) الف: ايجاز و اختصار ب: آوردن ((ي )) استمرار در آخر فعل پ: كوتاهي جملات
ت : كمي لغات عربي ث : كهنگي لغات ج: آوردن دوحرف اضافه براي يك متمم
2) يعني در ميان تمام اعراب جست وجو كرد و هيچ كس را برتر وآگاه تر از عبدالمسيح نيافت .
3) تكرار فعل ((كردندي )) در پايان جملات : .... و با اين اشتران بختي جنگ كردندي و اين بختيان را به هزيمت كردندي .
تكرار فعل هاي ((برود)) و ((بماند)) در پايان جملات : مملكت عجم به دست او افتد و به دست او مي رود و چون او برسد به دست خليفتي از آن او برود و به دست مسلمانان بماند ، اما اكنون تا چهارده سال در دست نوشروان بماند .
4) الف : او نماز عصر را گزارد (به جا آورد) ب: او وامهايش را به بانك گزارد (پرداخت كرد )
پ: نصراله منشي كليله و دمنه را از عربي به فارسي گزارد (ترجمه كرد ) ت: تا تعبير خواب من و آنِ موبدِ موبدان ، تعبير هردو بگزارد (تعبير كرد).
5) ديدن ايوان مداين ، پايتخت ساسانيان و خرابه هاي آن / ص 11 بند نخست ، خط 2،3 و4 انوشروان به خواب اندر چنان ديد ... آن كوشك او را بسوختي . يا / ص 12 بند پاياني از پايان خط 2 تا خط 3و4 گفت : يا عبدالمسيح تو را ملك نوشروان ...
خودآزمايي ص 15
1- الف) حذف فعل به قرينه ي لفظي و معنوي : مرگ نه به پيري بود نه به جواني (بود) لفظي ب) آوردن تمثيل در نثر مانند تمثيل خياط و پير خميده قامت .
2- براي تفهيم وتبيين بهتر نوشته ي خويش و بدل كردن يك امر معقول به محسوس ( اين كه انسان خواه ناخواه پير مي شود و مرگ به سراغ او مي آيدو محكوم به مرگ است بنابراين بايد قدر جواني و دوران عمر را بداند. )
3- داستان اول : درزي در كوزه افتاد - داستان دوم : اي شيخ اين كمانك به چند خريده اي ؟
4- بر اساس توانايي خود از جواني ات بهره مند شو. ( استفاده مطلوب از دوران جواني )
خودآزمايي ص 23
1- در رسيدن ( رسيده شدن میوه و جا افتادن شراب ) //باز رسیدن: رسین، برگشتن// دیر درکشیدن :طول كشيدن ،به طول انجامیدن// برآمدن:گذشتن، سپری شدن// ازش: از آن
2- ميرماه است ( تشبيه بليغ اسنادي ) ميرسرواست (تشبيه بليغ اسنادي ) سراهايي ديدند هر يكي چون بهشت اعلي ( تشبيه غير بليغ )
3- تابستان به سمرقند رفتي يا به شهري از شهرهاي خراسان (رفتي ) - و ازش بسيار توان خورد به سبب مائيتي كه در اوست و انواع ميوه هاي ديگر همه خيار (بودند) ... زيرا كه صميم دولت سامانيان بود و جهان آباد (بود) - هوا خوش بود و باد سرد ، نان فراخ ، ميوه ها بسيار و مشمومات فراوان .
4- الف: در تاريخ بيهقي تكرار فعل زياد مي بينيم ولي در اين قسمت متن تكرار فعل وجود ندارد .
ب: لغات به كاربرده شده مشكل تر از نثر بيهقي است . - پ : در تاريخ بيهقي كهنگي لغات ديده مي شود در حالي كه در چهار مقاله كهنگي لغات ديده نمي شود . - ت : در تاريخ بيهقي سجع وجود ندارد درچهار مقاله سجع طبيعي است .
5- اي بخارا شاد باش و دير زي مير، زي تو شادمان آيد همي (زي : در مصراع اول به معناي زندگي كن و در مصراع دوم به معناي به سوي ، جناس تام دارد.)//بوي جوي موليان آيد همي ياد يار مهربان آيد همی ( بو ، جو // ياد، يار : جناس ناقص اختلافي)
6- مهم ترين عيد ايرانيان جنوب غربي است و جشني بوده است كه ايرانيان در روز شانزدهم از ماه مهر مي گرفتند و شش روز طول مي كشيد و به قول ((بندهشن )) مشيا و مشيانه (آدم و حوا) درچنين روزي متولد شده اند ، اين جشن بزرگ شش روز طول مي كشيد ، از روز شانزدهم مهر آغاز مي گرديد و به روز بيست و يكم - كه رام روز باشد - ختم مي شد . روز آغاز را ((مهرگان عامه )) و روز انجام را ((مهرگان خاصه )) مي گفتند .
7- خيز تا خاطر بدان ترك سمرقندي دهيم كز نسيمش ((بوي جوي موليان آيد همي ))
8- تكليف دانش آموز تفاوت هاي نثرها : را = براي باز رسيد = رسيد در رسيد = رسيده شد . به دست نشود : يافت نمي شود تقديم فعل بر قيد ( جملة آخر ) نان فراخ = نان بسيار
خودآزمايي ص 27
1- موضوع را متوجه شد ( منظور خسرو را دريافت ) از ظاهر امر پي به باطن برد
2- این فکر و نقشه ی تو شایسته ی خردمندان نیست زیرا خردمند طوری به دشمن ضربه می زند که به خودش ضرر و خطری نداشته باشد.
3- خسرو در اين جهان از خداوند عيب گرفته است . سنايي كه مي گويد:
ابلهي ديد اشتري به چرا گفت نقشت همه كژ است چرا ؟
گفت اشتر كه اندرين پيكار عيــــــب نقاش مي كني هشدار ؟
4- الف: آوردن جمله هاي طولاني (اطناب) ب:كثرت كاربرد لغات عربي پ: كاربرد آرايه هاي ادبي ت: استفاده از تركيبات دشوار
5- رشته گران فطرت را در كارگاه تكوين بر تلوين ، يك سرسوزن خطا نباشد.
6- حكايت اول ظالم و ستمگر - حكايت دوم : شاه ظاهر بين و متكبر، عيب جو، ظالم ، خرافه پرست ، جاه طلب
7- به معناي ((به ))
8- الف: در زبان حكايت است ، امروز زبان حكايات زبان مردم كوچه و بازار محاوره اي است اما در اين جا زبان اديبانه است - ب: داستان هاي قديمي ايستاست و نويسنده نتايج اخلاقي داستان را در پايان بيان مي كند در حالي كه داستان هاي امروزي پويا و واقع گراست و نتايج آن معلوم نيست و نتيجه با خواننده است . پ: در داستان هاي قديم شخصيت داستان ثابت است در حالي كه در داستان هاي امروزي شخصيت داستان متغير است . ت : در داستان هاي امروزي عناصر داستان مي بينيم اما حكايات قديمي تمثيلي بوده است .
خودآزمايي ص 31
1- از هر دوی آنها ایهام تناسب ساخته: عبر به معنی عبرت گرفتن است ولی در معنای جاری شدن اشک با دیده تناسب دارد// دیده هم به معنای دیده شده است ولی در معنای چشم با عبرت بین و معنای دوم عبر یعنی جاری شدن اشک تناسب دارد
2- آرايه ي های: مراعات النظیر، تشخيص، ایهام تناسب
3- در مصراع اول اشك و در مصراع دوم آب دجله (واردشدن آب دجله به خليج فارس )
4- از زمانی که زنجیر عدالت ایوان مدائن از بین رفت
5- انوشيروان زنجير عدلی از کاخ خود به میدان شهر کشیده بود تا دادخواهان آن را تکان دهند و انوشیروان به حق آنها رسیدگی کند.
6- با آرايه تشخيص يعني زمين به جاي شراب ، خون دل پادشاهان را خورده و مست شده.
7- مردن و خاك شدن قدرتمندان نشان مي دهد كه جهان به كسي وفادار نيست و بايد از مرگ آن ها عبرت بگيريم .
8- چون با خوردن اجساد این همه انسان هنوز سیر نشده است.
9- گفته اند كه گويا منظور از ريختن چهارده كنگره ي كاخ انوشيروان ، رونق و عظمت يافتن اسلام در قرن چهاردهم باشد كه با روزگار ما هم زمان است . ( ظاهراً نوع بيان خودآزمايي اسم كتاب را مي خواهد كه در اين صورت تفسير امام فخر رازي و تفسير طبري )
10- الف: كاربرد اصول دستوري در حد بسيار استادانه اي است و فصاحت شعر هم يكي در گرو اين امر است و هيچ نا هماهنگي اخلال كننده اي در جملات نيست . ب: برخي تعبيرات قديمي در شعر ديده مي شود (به تناسب زمان ما) شايد در زمان شاعر عادي بوده است ، مثل به كار بردن شنيدستي به جاي شنيده اي و استفاده از قيد تمناي بو كه ( كه امروز به كار نمي رود ) به كار بردن گرسنه به جاي گرسنه (شايد به ضرورت وزن ) به كار بردن فعل امر ((گري)) به جاي ((بگري )) كه امروزه اين صيغه از فعل متروك است و به جاي آن از فعل (( گريه كن )) استفاده مي شود و تقديم صفت شمارشي بر موصوف كه امروز مرسوم نيست مثل دوم دجله به جاي دجله ي دوم .
خودآزمايي ص 39
1- نكوهش توانگر 2- آسايش و خاطر جمعي با فقر به دست نمي آيد .
3- مصراع اول: وصف حال ثروتمندان كه آسايش براي بهتر عبادت كردن خدا دارند مصراع دوم : توصيف فقرا كه به دليل فقرشان آرامش خاطر ندارند و نمي توانند خدا را عبادت كنند.
4- جمله هاي كوتاه : چون ابرآذارند و نمي بارند و چشمه ي آفتابند و بركس نمي تابند . گفتم مذمت اينان روا مدار كه خداوند كرم اند ...
تضادهاي فعلي : ابر آذارند = نمي بارند - چشمه ي آفتابند = نمي تابند - سواراند = نمي رانند// ايجاز : محك داند كه زر چيست ؟
5- وقيح . اهل جدال و سفسطه است و درويش نما . سرزنش كننده عيب جو
6- مصراع دوم وصف ميراث خوران مفت خور مي ميرند و آن را براي ميراث خواران مي گذارند .
7- الف: توانگران دخل مسكينان اند و ذخيره ي گوشه نشينان ب: مال مزكا دارند و جامه ي پاك و عرض مصون . پ: دست تعدي دراز كرد و بيهوده گفتن آغاز ،
8- هيچ كدام، هردو را نصيحت مي كند زيرا: هر دو گروه را داراي محاسن و معايب مي داند .
9- اگر ژاله هر قطره اي در شدي چوخرمهره بازار از او پر شدي
10- انسان اگر در فقر نيز به سر ببرد نبايد لب به شكايت باز كند و هميشه بايد اميدوار به فضل خدا باشد و گرنه بدبخت خواهد مرد و از رحمت خدا بي نصيب خواهد ماند و اگر ثروتمند باشد بايد هم خود بخورد و هم به ديگران فايده برساند .
11- ترصيع : قدمي در راه خدا ننهند و درمي بي من و اذي ندهند. ( موازنه ) در زمره ي توانگران شاكراند و كفور و در حلقه ي درويشان صابراند و ضجور .
نه كه من بر حال ايشان رحمت مي برم گفتم : نه ، كه بر مال ايشان حسرت مي خوري .
- سجع : يكي تحرمه ي عشا بسته و ديگري منتظر عشا نشسته - اسباب معيشت ساخته و به اوراد عبادت پرداخته
12- قائم مقام فراهاني - جلال آل احمد - دكتر علي شريعتي - صادق چوبك
13- اگر قدرت جودست و گر قوت سجود، توانگران را به ميسر مي شودكه مال مزكا دارند و جامه ي پاك و عرض مصون .
- پس عبادت اينان به قبول نزديك ترست كه جمع اند و حاضر نه پريشان و پراكنده خاطر . - گفتم : مذمت اينان روا مدار كه خداوند كرم اند .
خودآزمايي صفحه ي 43 :
1- چون نسيم سحر نماد پيام آوري بين عاشق و معشوق است 2- الف: دوباره ب: آشكار
3- درگيسوي شكن در شكن معشوق 4- ساقي : واسطه ي فيض - مي : عشق و فيض حق - مطرب: وسيله ي ارتباط بين سالك وخدا 5- دراين صورت با مهیای مصراع اول آرايه ي جناس مي شود
6- بيت 6 بازپرسيد زگيسوي شكن در شكنش كاين دل غم زده سرگشته گرفتار كجاست
7- در مقابل سختي ها نبايد رنجيد چون آسايش بي رنج وجود ندارد .
8- طلب عشق - تجلي معشوق برعاشق - سختي كشيدن در راه حق .
خودآزمايي صفحه ي 49
1- مصراع دوم بيت نخست : تفصيل ها پنهان شده در پرده ي اجمال ها
2- ادبار به معني بدبختي و پشت كردن دولت و سعادت است كه به غروب خورشيد (مغرب) تشبيه شده است . زيرا در هنگام غروب ، خورشيد به ما پشت مي كند . از طرف ديگر بدبختي نماد سياهي است كه به غروب خورشيد تشبيه شده است زيرا در هنگام غروب خورشيد هوا تاريك مي شود . اقبال به معني روي آوردن سعادت است كه به طلوع خورشيد (مشرق) تشبيه شده است از طرف ديگر اقبال و خوشبختي نماد سفيدي و روشنايي است كه به طلوع خورشيد تشبيه شده است زيرا در هنگام طلوع خورشيد همه جا روشن مي شود .
3- کمال بخشی عشق 4- آسمان 5- تشبيه بليغ اضافي (سررشته ي آمال ها )
6- يك كوچه راه - حيران اطوار خودم – هر روز گردد تنگ تر سوراخ اين غربال ها / قرعه ي رمال ها / ریش ریش شدن/ کم کردن پاره ای از روزی
7- پيشاني عفو تو را پر چين نسازد جرم ما آيينه كي بر هم خورد از زشتي تمثال ها
8- لف و نشر مرتب ، تضاد ، تشبيه ، مراعات نظير
خودآزمايي صفحه ي 53 :
1- ساحت ضميرش منبع معاني و پيرايه ي فكرش فصاحت سحباني - نقد محتوايي ، فني // صنايع و بدايع كه مولاناي مذكور در شعر درج مي نمايد ( نقد فني )
2- به كارگيري لغات و تركيبات عربي - بهره گيري فراوان از آرايه هاي ادبي مثل سجع ، تشبيه، استعاره ، استفاده از زبان عامه و فرهنگ عاميانه .
3- گفتار شاه تهماسب و روي آوردن محتشم و ديگر شاعران به شعر مذهبي صفحه ي 51 از خط سوم : مولانا محتشم كاشي ...
4- تركيب بندي كه در هفت بند سروده شود . ( البته هفت بند شامل ترجيع بند هم مي شود هر چند هفت بند حسن كاشي تركيب بند بوده است . )
5- ناظم مناظم سخن ، پيرايه بند سلسله معني آرايي ، بلاغت گستر، سخنان لالي انتظام ، شعر پر طمطراق ، معاني رنگين ، سرخيل سخنوران هفت بند . استعاره هاي دور از كار . منبع معاني . فصاحت سبحاني . سريع الفكر . فكر دقيق و معاني بلند . قصيده اي غرا
خودآزمايي صفحه ي 59
1- الف: بيت سعدي از زيبايي بيشتري برخوردار است زيرا در اين بيت تشبيه مضمر وجود دارد و شاعر اشك هاي خود را به باران مانند كرده و غير مستقيم به گل فرو رفتن شتر را در روزهاي باراني بيان كرده است . درحالي كه در شعر طبيب از اين تشبيه خبري نيست . ب: در هر دو مبالغه و اغراق وجود دارد ولي مبالغه بيت طبيب آشكارتر و پررنگ تر است ج : عاطفه و صميمت در بيت سعدي لطيف تر و محسوس تر و دلنشين تر است
2- رنج و اندوه عشق است
3- جاي تعجب نيست اگر گل شكفته شده به سرو كه پاي درگل و اسير تعلقات وتعينات است، بخندد
4- فاصله ي تولد تا مرگ يا فاصله ي دنيا و آخرت 5- در محفل و بزم عشق و محبت
خودآزمايي صفحه ي 61 :
1- با اين سبك نوشتم قلم مجاز ( علاقه آليه ) 2- بالفور: به سرعت و به تندي // بالمره: يك دفعه ،یک باره
3- به كارگيري سجع و آميختن نظم و نثر - آميختن نثر و شعر عربي با فارسي / حذف افعال در نوشته ها / آوران استشهاد شعري .
خودآزمايي صفحه ي 63:
1- حافظ غيبت را لازمه و مقدمه ي حضور مي داند بنابراین معشوق او گاهي غایب است و گاه حاضر ولي معشوق فروغي هميشه حضور دارد و هيچگاه غيبت نكرده است .
2- كثرت جلوه هاي گوناگون آفرينش (پديده هاي رنگارنگ هستي كه همه زيبايي هاي خدا را به نمايش مي گذارند )
3- آينه ي چشم اضافه ي تشبيهي است كه چشم مشبه و آينه مشبه به ادات تشبيه و وجه تشبيه نيز محذوف است .بيت داراي تشبيه مضمر نيز هست كه در آن بالاي معشوق (قد معشوق ) به عالم بالا تشبيه شده است .
4- با صدهزارجلوه برون آمدي كه من با صد هزار ديده تماشا كنم تو را
5- علاوه بر اين كه در هر دو بيت ((تشبيه بليغ )) داريم (آينه ي چشم - كارگه عشق ) در هردوبيت ((تصدير)) نيز به كار رفته است .
6- خداوند در همه جا حضور دارد و در همه جا تجلي کرده است (وحدت وجودی)
7- طوبي وسدره گر به قيامت به من دهند يك جا فداي قامت رعنا كنم تورا
خودآزمايي صفحه ي 67:
1- دلبستگی به دنیا و مادیات
2- طرفداري از عدالت اجتماعي - قناعت و ترك آز – آزادگي – احترام به عقايد مردم – بي اعتنايي به مال دنيا و آسايش خاطر
3- اجتماعي
4- بيت نخست تكرارو تضاد (كم و بيش ) بيت دوم تشبيه بليغ (دفتر زمانه ) بيت سوم مجاز (جامعه ) بيت چهارم جناس ( ما و با ) و تلميح ( جمشيد جم ) به پادشاهي جمشيد و جام و اشاره دارد . لف و نشر . مراعات نظير
5- ازپادشاهان سلسله ي پيشدادي شاهنامه است. وي برخي از فنون وكارها وپيشه ها رابه جهانيان آموخت اما چون سال ها گذشت ، به تدريج ، خودبيني و ناسپاسي به يزدان ، بر او چيره شد . چندان كه سرانجام گفت: (( مراخواند بايد جهان آفرين )) به همين سبب كار و بختش سرنگون و واژگون گرديد و سرانجام به دست ضحاك اسير و كشته شد. كاربرد اين تركيب درست نيست . زيرا جم همان جمشيد است و اضافه كردن اين دو به هم هيچ معنايي ندارد.
خودآزمايي صفحه ي 71 :
1- صادق هدايت ، بزرگ علوي ، جمال ميرصادقي ، صادق چوبك
2- پرمهرومحبت ، شيطنت و بازيگوشي ، قهر و غضب ، فيس و افاده و مكتب و مدرسه
3- الف ) كاربرد زبان عاميانه ب) توصيف هاي ساده و صميمي و جزئي پ) نثر ساده و روان توام با طنز
4- در مكتب خانه هاي قديم اصل بر ترس از استاد و مكتب بود . چنانكه كودك از رفتن به آن ترس داشت ولي در مدارس جديد اصل بر تعليم و يادگيري و احترام به شخصيت دانش آموز است .
5- گويا اين ((فرمول )) مشهور را كه مثل سوره ي الحمد و ان يكاد تمام هم وطنان آن دوره هنوز از حفظ اند // از شما چه پنهان گويا معني كلمه ي نوشتن رانفهمیدم و تصور نمودم مقصودش این است که حلبی را پاکیزه نگهدارم و عصر نشانش بدهم !
خودآزمايي صفحه ي 75:
1- واقعي ، زيرا شاعر آن چه را كه مي بيند همان را با زبان شعر وصف مي كند .
2- خلاف هر شبه ، كبكم خروس مي خواند ، درون مغزم ، مو شكافتن
3- ادب غنايي (توصيفي ) براي اين كه شاعر جزئيات طبيعت را كه در برابر چشم او گسترده است وصف مي كند و احساس خويش را بيان مي دارد.
4- الف) شفق از نظر سرخي و زردي مثل پرچم سرخ جنگ و آشوب و پرده ي طلايي است . ب) نورماه كه از لابلاي برگ هاي بيد مي تابد و سايه روشني كه ايجاد مي كند . مثل قلبي پر از يأس و اميد است . پ)ابري كه نورماه بر آن مي تابد ، مثل پنبه ي آتش گرفته است . ت) پرتو مهتاب چو نوعروس روي زمين را سفيداب كرد .
5- انگار سفيدابي است بر چهره ي نو عروسي . 6- خوشي ها و غم هاي زندگي (عيش و محن ) 7- چو خورشيدن تابان زگنبد بگشت.
8- خوشي ها و غم هاي زندگي خود شاعر ، دل پرداغ داشتن ، خوش بيني شاعر ، در عين نااميدي اميدوار بودن .
9- سايه روشن عمر (عمر امر معنوي و درك كردني است و سايه روشن از امور مادي و ديدني ) گذشته هاي سپيد و سيه : گذشته ها از امور معنوي است و سپيد و سياه از ويژگي هاي مادي ، فكر نوراني ، روزگار تلخ و شيرين ، رنگ اميد . جهاني سپيدتر از فكرهاي عرفاني
خودآزمايي صفحه ي 80 :
1- (( روي اين درياي تند وتيره و سنگين كه مي دانيد )) كه با صفت اشاره ي" اين" عصر خود را به نمايش مي گذارد.
اي آدم ها كه بر ساحل بساط دل گشا داريد :// نان به سفره ، جامه تان بر تن ،// يك نفر در آب مي خواند شما را //يك نفر درآب دارد مي كند بيهوده ، جان قربان // اين افراد مردم مرفه جامعه اند كه غم فقيران و محرومان را نمي خورند.
2- دريا ، ساحل ، موج ، باد ، آب و غريق . 3- گود كبود عمق دريا ، منظور عمق اجتماع است .
4- الف) گرفتستیدد : به جاي گرفته ايد . ب) كهنه جهان : به جاي جهان كهنه (قديمي ) پ) دست يابيدن : به جاي دست يافتن
5- حق يا معشوق (عالم ملكوت) 6- يك نفر دايم دارد دست و پا مي زند
يك نفر جانش را بيهوده دارد قربان مي كند . يا يك نفر در آب بيهوده جانش را قربان مي كند .
موج بر ساحل خاموش مي كوبد مثل شخص بسيار مست و به زمين افتاده اي كه بسيار از خود بي خود شده پخش مي گردد. (چنان مستي به جاي افتاده ، بس مدهوش پخش مي گردد.)
7- نكته هاي حساس شعر را برجسته تر مي كند و توجه خواننده را بر مي انگيزد .
8- يك نفر در آب دارد مي سپارد جان //آي آدم ها كه روي ساحل آرام در كار تماشاييد. //يك نفر در آب دارد مي كند ، بيهوده ، جان قربان . //دست و پاي دايم مي زند .
خودآزمايي صفحه ي 88 :
1- با همان هيكل و همان قيافه يا نيمه ي همان سيب اما سوخته تر و پلاسيده تر مثل اين كه ريش سفيدش را دانه دانه توي صورتش .
2- الف) زبان نثر جلال متحرك و پويا است و نثر او بريده و كوتاه و با حذف فعل است : (نفهميدم لاغر بود يا چاق )
يعني نديدم اما هن هن مي كرد . لذت مي بردم كه يكي از اين آدم هاي بلغمي مزاج ((اين نيز بگذرد)) ي را به دوندگي وا داشته ام . طبقه ي اول و دوم و چهارم ، چهار تا پله يكي .
ب) جلال در لابلاي نثر خود سئوالاتي را براي خواننده مطرح مي كند و او را به تفكر وا مي دارد و ذهن را پويا مي كند : اما وقتي ديدم نمي تواند حرف بزند و به جاي هر جوابي همان خنده هاي يخ بسته را روي صورت دارد خودم را به عنوان او دم چك گرفتم : (( آخر چرا؟ مگر نمي دانستي كه خيابان و راهنما و تمدن و آسفالت همه براي آن هايي است كه توي ماشين هاي ساخت مملكتشان دنيا را زير پا دارند؟ آخر چرا تصادف كردي؟
3- نگاه چپ هم بكنم ، هن هن كردن آدم هاي بلغمي مزاج ، خودم را به عنوان او دم چك گرفتم ، گل از گلم شكفت ، آقا مدير كوفتي ، روي ادا و اطوارش ، تره مدير مدرسه را خرد كند ...
4- بلي - به قرينه ي اين كه مي گويد : در ((اصل چهار )) استخدامش كنند.
5- الف) نواله ي تالار تشريح شما ب) انگ كارخانه هاي فيلم برداري را روي پيشاني اش مي بيني . پ) هرچه بود دربان چنان در بزرگي بود .
ت) طعمه اي براي ميز نشين هاي شهرباني و دادگستري و . . . ث) آب و برق را با خودش به محل بياورد.
6- اول رفتم سراغ پاسگاه جديد كلانتر // شماره ي دفتر انديكاتور پاسگاه // معلم كلاس چهار مدرسه ي من // نواله ي تالار تشريح شما // سرجوخه ي كشيك پاسگاه تازه تاسيس شده ي كلانتري
7- خودم را به عنوان او دم چك گرفتم : خود را مقصر دانستم . مرده شورتون ببره . الهي بميريد
خودآزمايي صفحه ي 91:
1- بيت سوم : باديه پيما : كسي كه جام ((شراب)) مي نوشد . يا نوشنده ي شراب( باديه : جام) // طي كننده ي بيابان( باديه :بيابان )
بيت هفتم : شيرين : ايهام تناسب الف) لب شيرين ب) تناسب با فرهاد
2- شاعر دامن خود را به دامن مهتاب مانند كرده و قطرات اشك خود را به مجموعه ي ستاره ي پروين كه مثل قطره هاي اشك هستند تشبيه مضمر نموده است .
3- طالع بيني در آينه (طالع خود را در آينه و ماه ديدن )
4- توچنين خانه كن و دل شكن اي باد خزان گرخود انصاف كني مستحق نفريني 5- معشوق
6- هر چند نظرها مي تواند گوناگون باشد ، اما به نظر اين بيت زيباتر به نظر مي رسد
كي بر اين كلبه ي طوفان زده سرخواهي زد اي پرستو كه پيام آور فرورديني
خودآزمايي صفحه ي 107
1- به معني خاص حماسه نيست اما در معناي عام حماسه است . زيرا گوينده از مرگ و شهادت فرزندش با آه و ناله حرف نمي زند ، بلكه در اين مورد استوار و با استقامت است و از قهرماني او سخن مي گويد و امروزه توسعاً شعري كه رنگ قهرماني داشته باشد حماسه است .
2- مجاز از شانه هاي مردم
3- نارنجك بستن - نماز خونين – به جنگ رفتن نوجوان 14 ساله - عطر آسماني شهادت . نارنجك قلب
4- تمام چهارده سالگي اش را در كفن پيچيدم - با همان شور شيرين گونه - كه كودكي اش را در قنداق مي پيچيدم - مظلوم كوچك من - در ستاره باران آن شب - چگونه پرپر زد؟ - اندوهم باد كه انگشتان كوچكش را پيش از آن كه سپيد ديده باشم كبود ديده بودم
5- به پاي شوق خويش رفته بود و اينك - با شانه هاي شهر - برايم بازش آورده بودند . حرف ((ش))
وسعت وسيع ، كدام سجاده گسترده شد؟ حرف ((س))// با گيوه هاي خيس ، زمستان سنگين شهر را به مدرسه مي رفت . حرف ((س))
خودآزمايي صفحه ي 111
1- آب مهريه ي حضرت زهرا (س) است . 2- عقل در شناخت او عاجز و ناتوان است .
3- درفكر گودالم - كه خون تورا مكيده است - هيچ گودالي چنين رفيع نديده بودم- در حضيض هم مي توان عزيز بود- از گودال بپرس
4- جرعه اي از فرهنگ شهادت 5- تو تنها تر از شجاعت / تو تنها معياد و ابزار سنجش شجاعت هستي
6- خونت / با خون بهايت حقيقت / دريك تراز ايستاد/ و خون تو ، امضاي ((راستي )) است .
خودآزمايي صفحه ي 116
1- سر امام حسين (ع) 2- در اينجا صبر بار منفي دارد و به معني تسليم شدن در مقابل ظلم است .
3- يعني ما با سكوت خود ، درحقيقت هم دست با جنايتكاران شديم و در شهادت ابوالفضل (ع) شريك بوديم .
4- كار و تلاش بيهوده كردن (ظلم و اسارت پذيرفتن )
5- آرامش ظلمت و باقي ماندن در تاريكي ناداني و ظلم بر بي دردان و نا آگاهان و كساني كه در برابر ظلم و ستم صبر و سكوت كردند (و چشم ها را بستند و فجايع را نديدند و به امام حسين (ع) كمك نكردند ) مبارك باد.
6- الف ) كاربرد رديف طولاني ب) به كار بردن واژه هايي كه مربوط به شعر گذشته است
پ) مطالب را به صورت مستقيم بيان نكرده است ت) تكرار واژه ها در شعر ث) به كاربردن قافيه هاي مياني در شعر
7- الف) من زخم دار تيغ قابيلم برادر ميراث خوار رنج هابيلم برادر
ب) من با محمد(ص) از يتيمي عهد كرد با عاشقي ميثاق خود در مهد كرد
پ) من تلخي صبرخدا درجام دارم صفراي رنج مجتبي در كام دارم
ت) برديگ صحرا با اباذر پويه كردم عماروش چون ابرودريا مويه كردم
8- الف ) استفاده از كلمات و تركيبات كهن مثل : اندر ، خاييدن ، نطع كردن ، زنجير خاييدن ، پويه ، مويه ب) ايجاز اختصار ( حذف به گزينه )
خودآزمايي صفحه 123:
1- عرفا با ساير طبقات فرهنگي، اسلامي از قبيل مفسرين ، محدثين ، فقها ، متكلمين ، فلاسفه ، ادبا، شعرا و... يك تفاوت مهم دارند و آن اين است كه علاوه بر اين كه يك طبقه ي فرهنگي هستند و علمي به نام عرفان به وجود آورده اند و دانشمندان بزرگي در ميان آن ها ظهور نموده و كتب مهمي تاليف كرده اند ، يك فرقه ي اجتماعي در جهان اسلام به وجود آوردند . با متخصصاني مخصوص به خود بر خلاف ساير طبقات فرهنگي از قبيل فقها و حكما و ... كه صرفاً طبقه اي فرهنگي هستند و يك فرقه ي مجزا از ديگران به شمار نمي روند.
اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگي ياد شوند ((عارف)) و هرگاه با عنوان اجتماعي ياد شوند غالباً ((متصوفه )) ناميده مي شوند.
2- قلة منيع انسانيت يعني ( توحيد )
3-عرفان عملي مانند اخلاق است . يعني يك علم عملي است . اين بخش از عرفان علم ((سيروسلوك)) نام دارد. در اين بخش از عرفان توضيح داده مي شود كه ((سالك )) براي اين كه به قله ي منيع ((انسانيت )) يعني ((توحيد)) برسد از كجا بايد آغازكند و چه منازل و مراحلي را بايد به ترتيب طي كند و در منازل بين راه چه احوالي براي او رخ مي دهد و البته همه ي اين منازل و مراحل بايد با اشراف و مراقبت يك انسان كامل و پخته كه قبلاً اين راه را طي كرده و از رسم و راه منزل ها آگاه است صورت گيرد و اگر همت انسان كاملي بدرقه راه نباشد خطر گمراهي در پيش است.
4- ازنظر عرفا رسيدن به اين مرحله كار عقل و انديشه نيست ، كاردل و مجاهده و سير و سلوك و تصفيه و تهذيب نفس است.
5- هر علمي ، ناگزير براي خود يك سلسله اصطلاحات دارد. مفاهيم معمولي براي تفهيم مقاصد علمي كافي نيست . ناچار در هر علمي الفاظ خاص با معاني خاص قراردادي ميان اهل آن فن ، مصطلح مي شود كه عرفان نيز از اين اصل استثنا نيست.
جز اين دليل ، عرفا اصرار دارند كه افراد غير وارد در طريقت ، از مقاصد آن ها آگاه نگردند. زيرا معاني عرفاني براي غير عارف قابل درك نيست. اين است كه عرفا در مكتوم نگه داشتن مقاصد خود برخلاف صاحبان علوم و فنون ديگر. تعهد دارند . به همين دليل ، اصطلاحات عرفا ، علاوه بر جنبه ي اصطلاحي ، اندكي جنبه رمزي و نمادين دارد و بايد اين ((راز)) را به دست آورد.
6- البته همواره - خصوصاً در ميان شيعه - عرفايي بوده و هستند كه هيچ امتياز ظاهري با ديگران ندارند و در عين حال عميقاً اهل سير و سلوك عرفاني مي باشند و در حقيقت عرفاي واقعي و حقيقي اين طبقه اند ، نه گروه هايي كه صدها آداب از خود اختراع كرده و بدعت ها ايجاد كرده اند.
خودآزمايي صفحه ي 127 :
1- عشق با اين جهان مادي تناسبي ندارد و اسير ماديات و تعينات نمي شود و تعيين پذير نيست.
2- چون سر ، جايگاه عقل است و عقل با عشق مغاير است و سخن چيني مي كند.
3- چون پردارند اما قدرت پرواز ندارند و نمي توانند به رشد و كمال برسند.
4- عاشق با نفع شخصي و آرزوهاي دنيايي و به هدف هاي مادي انديشيدن ميانه اي ندارد.
5- با استفاده از تمثيل ، مثلاً موجود بي عشق را به مرغ خانگي مانند كرده عاشق راستين را دردم مرگ شادمان نشان داده است.
6- در شعر مولانا غماز مثبت و به معني پاك و منعكس كننده جلوه ي خداست ولي در شعر سنايي منفي و به معني فاش كننده و سخن چين است و عارفانه نيست .
7- (( ماالحيوه الدنيا الالعب و لهو )) (سوره انعام آيه ي 32) انما الحيوه الدنيا لعب و لهو (سوره محمد (ص) آيه ي 36)
8- عاشقي را يك فسرده بديد كه همي مرد و خوش همي خنديد
خودآزمايي صفحه ي 130
1- يعني خود را در برابر خداوند فراموش كردن و ترك هواي نفساني كردن و در فكر منفعت شخصي خود نبودن ، تعلقات مادي را رها كردن.
2- عاشق در طريق عشق بازي بايد چنان باشد كه هر لحظه در راه معشوق جان ببازد (عاشق راستين بي ريا)
3- حيات از عشق مي شناس و ممات بي عشق مي ياب
4- حديث و عبارت گفت : او بنده ي خود را عاشق خود كند، آن گاه بر بنده عاشق باشد و بنده را گويد : تو عاشق و محب مايي و ما معشوق و حبيب توايم ( چه بخواهي و چه نخواهي )
5- عشق دوطرفه ي انسان به خدا و خدا به انسان كه بهترين نوع عشق است
خودآزمايي صفحه ي صفحه 133
1- طلب و شوق ، ترك تعلقات و تعينات مادي براي رسيدن به خدا و رياضت .
2- تشنه : عاشق (سالك ) ديوار : جسم يا ماديات آب : معشوق (خداوند ) يا معرفت الهي
3- رباب ، اسرافيل ، بانك رعد هنگام بهار و خطاب يار شيرين لذيذ
4- خطاب يار شيرين لذيد . صفاي بانگ
5- تاكه اين ديوار عالي كردن است مانع اين سرفرود آوردن است يا بيت زير:
سجده نتوان كرد بر آب حيات تا نيابم زين تن خاكي نجات
6- تا وقتي كه انسان در بند لذت هاي جسمي و تعلقات دنيايي است نمي تواند به خدا برسد.
7-خير - زيرا هر دو طلب و شوق را بيان مي كند و اين از اصول عرفان است كه اشتياق بنده هرچه بيشتر باشد ، اتصال به معشوق زودتر حاصل مي شود.
8- براي اين كه موجب ريزش باران مي شود و گل و گياه سبزه را مي روياند.
خودآزمايي صفحه 140
1- اين نوع ادبيات بر دو اصل واقع گرايي و خيال پردازي استوار است كه از آميختن اين دو صورت هايي دل پذير و زيبا به وجود مي آيد.
2- زبان ادبيات عاميانه ساده وروان است . چرا كه از زبان مردماني ساده و نقل مي شود و محتواي آن اغلب برداشت ها و تلقي هاي ساده و بي پيرايه ي اقوام ابتدايي و روستايي است از زنگي و مرگ ، لاهوت و ناسوت ، طبيعت ، آرزوها ، مدينه ي فاضله ي انساني و ...
3- ادبيات عامه يكي از ابزارهاي مطالعه در جوامع گذشته است و مي تواند تجربيات مفيد و ارزنده را با اشكال گوناگون به نسل بعد منتقل سازد و موجب استحكام رفتارهاي اجتماعي مي شود و اصول اخلاقي را تحكيم مي بخشد و بنيانگر تلاش انسان است در گريز از محدوديت ها ، ناكامي ها ، نابرابريهاي اجتماعي و اقتصادي و محروميت هاي گوناگون كه با آرامش خيال در قالب افسانه ها و قصه ها و ترانه ها بيان مي شود . نقش مهمي در دوام و پايداري فرهنگ قومي و استمرار آن در تاريخ دارد، علاوه بر اين گنجينه اي براي ادبيات مكتوب محسوب مي شود.
6- در زندگي روزمره در موقعيت ها و زمان هايي خاص استفاده مي شود چون تولد نوزاد . پرورش او . عروسي و عزاداري و . . .
خودآزمايي صفحه ي 153
1- هجو و هزل و طنز با هم تفاوت هايي دارند . هزل و تاحدي نيز هجو غالباً با ركاكت لفظ ، دشنام و عدم رعايت عفت كلام توام است و قصد شاعر در بيان آن ها ايجاد خنده و مسخره كردن است . اما در طنز هدف تنها خنداندن نيست ، بلكه نيشخند است . نيشخند طنز غالباً كنايه آميز و توأم با خشم و قهري است كه با نوعي شرم و خويشتن داري همراه است .
به عبارت ديگر هجو و هزل صريح است و طنز در پرده . هجو و هزل وقيح است و طنز متين .
2- مبناي طنز برشوخي و خنده است و هدف آن اصلاح و تزكيه است .
3- در دوره ي مشروطه به دليل شرايط اجتماعي سياسي حاكم بر اين دوره .
4- سوزني سمرقندي - انوري ابيوردي - عبيد زاكاني - فخرالدين علي صفي - طنزپردازان معاصر : نسيم شمال - دهخداو بهار - ايرج ميرزا و ميرزا عشقي
5- با پيدايش انقلاب مشروطيت ادبيات انتقادي و طنزآلود رونق و گسترش بيشتري مي نمايد. نوعي شعر انتقادي كه به شعر پرخاشگر مشهور است . نيز از اين دوره رايج مي شود كه شاعران در سروده هايي تند وپرخاش گونه از اوضاع سياسي و اجتماعي انتقاد مي كنند.
7- الف) ترسم كه صرفه اي نبرد روز بازخواست نان حلاج شيخ زآب حرام ما
ب) حافظ به خود نپوشيد اين خرقه ي مي آلود اي شيخ پاكدامن معذور دار ما را
خودآزمايي صفحه ي 156 :
1- در طنز ((گورپدر)) نويسنده سبكباري دنيايي را عامل نجات در آخرت مي داند. در طنز ((خرگيري)) شاعر از اوضاع نابسامان اجتماعي كه كارگزارانش حريص و بي تميز هستند انتقاد مي كند.
2- رنگ ريخت : رنگ پريده بي تمييز: ناآگاه ، بي تشخيص 4- قطعه ي مولوي (خرگيري)
5- خرگيري طنزانتقادي است . چون هدف آن اصلاح نابساماني ها است . خنده ي حاصل از آن خنده اي تلخ است . ظريف و بخيل طنز و لطيفه است . شاعر مهمل گو ، هجو است ، زيرا هدف اجتماعي ندارد . گورپدر هجو است و خانه ي ما، طنز است زيرا به فقر كه مسئله اي اجتماعي است اشاره كرده است . 6- خرگيري
خودآزمايي صفحه ي 161 :
1- استفاده از زبان و اصطلاحات و تركيبات و ضرب المثل هاي عاميانه ، استفاده از طنزهاي انتقادي، نثر ساده و روان .
2- ((موي دماغ شدن )) : مزاحم شدن //((آب برداشتن چيزي )) : در فرهنگ دهخدا : ظاهر عبارت معني و مقصودي بدتر و ضعيف تر دارد . يا خرج و هزينه برداشتن // ((دست كسي درحنا گذاشتن )) : مشكل و دردسر ايجاد كردن يا گرفتار كردن ، سركار گذاشتن // ((آن روي كار بالاست )) : زشتي كار نمايان است ، گند كار درآمد.
3- الف ) يك پيراهن از توبيش تر پاره كرده ام : با تجربه تر هستم
ب) ديوار موش دارد و موش هم گوش دارد: مواظب سخن گفتن خود باشيد . حرف ها زود پخش مي شوند.
پ) من ريشم را توي آسياب سفيد نكرده ام : اين تجربه را به آساني به دست نياورده ام .